معنی اکسید طبیعی

لغت نامه دهخدا

اکسید

اکسید. [اُ] (فرانسوی، اِ) هر جسمی که از ترکیب شبه فلز یا فلزی با اکسیژن حاصل شود مانند: اکسید آهن و اکسید ازت، و اکسیدهای فلزی در طبیعت فراوان است. (فرهنگ فارسی معین). خبث. زنگ. اکسید دو فر؛ زنگ آهن. خبث الحدید. اکسید دو زنک، زنگ روی. (یادداشت مؤلف). از اکسیدهای معروف است: اکسید اتیلن. اکسیدجیوه (اکسید مرکوریک). اکسید روی (اکسید دو زنک). اکسید سرب. اکسید آهن (اکسید فرو + اکسید فریک). اکسید کربن. اکسید مس. اکسید منگنز. اکسید منیزی. اکسید نقره. اکسید نیکل. و رجوع به فهرست روش تهیه ٔ مواد آلی و نیز درمان شناسی ص 524 و 461 و 208 و 209 شود.


طبیعی

طبیعی. [طَ عی ی] (ع ص نسبی) منسوب به طبیعت. غریزی. جبلی. ذاتی. فطری. نهادی. سرشتی. گوهری. گُهری. خِلقی. مقابل ِ صناعی و عملی و مصنوعی و ساختگی و معمولی:
بخشش او طبیعی و گهریست
بخشش دیگران به روی و ریاست.
فرخی.
چه بود عارض تو لاله ٔ طبیعی رنگ
نگه نمود مرا عنبر طبیعی خم.
مسعودسعد.
|| مخلوق مقابل مصنوع: رود بر دو ضرب است: یکی طبیعی و دیگری صناعی.. رود طبیعی آن است که آبهائی بود بزرگ که از گداز برف و چشمه هائی که از کوه و روی زمین بگشاید و برود، و خویشتن را راه کند، و رودکده ٔ وی جائی فراخ شود و جائی تنگ همی رود تا به دریائی رسد یا به به طیحه ای. (حدود العالم). || صاحب کشاف آرد: چیزیست که به ذات مستند باشد خواه استناد آن به نفس ذات یا جزء یا لازم آن باشد و خواه مساوی یا اعم باشد، پس طبیعت منسوب بدان در این هنگام بمعنی حقیقت است. (کشاف اصطلاحات الفنون). || و نیز مراد از طبیعی چیزیست که به صورت نوعی مستند باشد و ما در لفظ خبردر این باره بحث کردیم وامور طبیعی چیزهایی است که وجود انسان بر آنها مبتنی است. رجوع به طبیعت شود.

طبیعی. [طَ] (ص نسبی) (علم...) دانشی است که از احوال اجسام طبیعی بحث میکند و موضوع آن جسم است. (از کشف الظنون). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: طبیعی بر یکی از علوم مدون حکمت نیز اطلاق شود چه علم حکمت به دو گونه ٔ عملی و نظری تقسیم گردد و حکمت نظری به دانش طبیعی ریاضی و الهی منقسم می شود که آنها را به نامهای مابعدالطبیعه و ماقبل الطبیعه نیز نامند و طبیعیون کسانی هستند که در دانش طبیعی ممارست میکنند و نیز طبیعیون بر فرقه ای اطلاق شود که طبایع چهارگانه، یعنی حرارت و برودت و رطوبت و یبوست را می پرستند چه آنها را اصل وجود دانند و بعقیده آنان جهان از آنها مرکب است و این فرقه را طبایعیه نیز خوانند. (انسان کامل از کشاف اصطلاحات الفنون).
- نفس طبیعی، قوتی است که اجزاء جسم را نگاه دارد تا از یکدیگر متلاشی نشود، و آن را دو خادم است که یکی را خفت و دیگری را ثقل گویند. خفت قوتی است مائل بمحیط و ثقل بر عکس او. (کشاف اصطلاحات الفنون).

فرهنگ عمید

اکسید

ترکیب اکسیژن با فلزها، غیر فلزها یا بنیان‌های آلی. δ اکسیدهای فلزی در طبیعت فراوان هستند و بیشتر مواد معدنی فلزات را تشکیل می‌دهند و مهم‌ترین آن‌ها اکسید آهن، اکسید مس، و اکسید آلومینیوم است،
* اکسید جیوه: (شیمی) مادۀ پودری‌شکل به رنگ زرد یا سرخ که نوع زرد آن خاصیت ضدعفونی قوی دارد،


طبیعی

مربوط به طبیعت،
ذاتی، فطری،
(صفت نسبی، اسم) (فلسفه) کسی که هر چیز را به ‌طبیعت نسبت دهد، هریک از طبیعیون، معتقد به اصالت ماده، طبایعی،
(صفت، قید) عادی و معمولی: رفتار طبیعی،
(صفت نسبی، اسم) [منسوخ] از رشته‌های دورۀ متوسطه در نظام آموزشی قدیم،
[مقابلِ مصنوعی] آنچه ساختۀ دست انسان نیست،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اکسید

زنگار

مترادف و متضاد زبان فارسی

اکسید

اکسیده، زنگ، هواسوز

فرهنگ معین

اکسید

(اُ) [فر.] (اِ.) هر جسم بسیط که با اکسیژن ترکیب شده باشد.


طبیعی

منسوب به طبیعت، فطری، ذاتی، عالم علم طبیعی، کسی که امور جهان را به طبیعت نسبت می دهد و به خدا اعتقادی ندارد. [خوانش: (طَ) [ع.] (ص نسب.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

اکسید

هر جسم بسیطی که با اکسیژن ترکیب شده باشد


اکسید دوکوئیور اکسید مس

فرانسوی زنگار مس

فارسی به عربی

طبیعی

اصلی، جوهری، حقیقی، طبیعی، فطری، وضع طبیعی

عربی به فارسی

طبیعی

ذاتی , جبلی , فطری , غریزی , ایجاد شده بر اثر تخم کشی از موجودات هم تیره , طبیعی , سرشتی , نهادی , بدیهی , مسلم , استعداد ذاتی , احمق , دیوانه , مادی , فیزیکی

معادل ابجد

اکسید طبیعی

196

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری